یاد فصل شور
یاد شبهای عشق و شور بخیر
یاد رزم آوران نور بخیر
مردهایی به وسعت دریا
مثل مولایشان علی تنها
چشم در چشم مست روح خدا
غرق در نور بندگی کردند
مثل خورشید زندگی کردند
سبز بودند و برگ میدادند
آبرویی به مرگ میدادند
عدل از نامشان نمایان شد
ظلم در گور خویش پنهان شد
یاد دارم شبی دیگر بود
آسمان غرق در منور بود
لشگر عشق باز مجنون شد
دل خمپاره ها پر از خون شد
شب میلاد یا حیدر بود
دستها گرم فتح خیبر بود
راه گم کرده از ستاره بپرس
از گلوله های پاره پاره بپرس
شب فتح المبین و یازهرا
خیمه زد عشق در تف زهرا
صبح پیروزی و امید دمید
پشت شب از سجود عشق خمید
اشکهایم به وسعت دریاست
آه یک آسمان دلم تنهاست
کربلایی هنوز هم هست
شعر را چشم عاشقان ساقی است
این حکایت هنوز هم باقی است
پرسش اشک را جوابش نیست
یاد رزم آوران نور بخیر
یاد شبهای عشق و شور بخیر
بر بالهای عشق
وقتی شرشر بارید ز آتشباری جنگ
از صخره ها سر زد گلوله جای گلسنگ
جوشید خون از بستر جویبارهامان
بر خواب خاک آوار شد دیوارهامان
دیوار وطن را سدی بر شمشیر بستند
چون بوته های خار بر صحرا نشستند
صحرا نه کز موج آتش دوزخ نمودی
یا آسمان سقف غبار آلود دودی
دامان خاکم بستر امواج جوشان
ایران فرش هجوم چکمه پوشان
وقتی که دشمن بود و برق نیزه ها بود
وقتی نگاه مرگ رو در روی ما بود
تو رفتی و از مرز های خون گذشتی
به بالهای عشق از هامون گذشتی
رفتی و سر زد باغ نیلوفر در آتش
اسطوره جاوید ایمان سیاوش
آلاله ها را میهمان کردی
رفتی و ماند ایمان تو سالاری تو
همواره نامت با سرود باد و باران
گل میکند در خاک گوهرخیز ایران